هوش مصنوعی: شاعر در این متن از آزادگی و بی‌اعتنایی به خوب و بد زمانه سخن می‌گوید. او از رنج‌های عشق، ناکامی‌ها و احساس ناامنی در زندگی می‌نالد و به دنبال راهی برای رهایی از این وضعیت است. همچنین، اشاره‌ای به قدرت و تأثیر عشق و مشکلات ناشی از آن دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان تر نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۹

بگذاشتم به هم بد و نیک زمانه را
آزاده ام، نه دام شناسم، نه دانه را

سرمای سرد مهری گل بود در چمن
آتش زدیم خار و خس آشیانه را

کنج قفس بایمنی او بهشت نیست
بی دام دیده ایم ازین گوشه دانه را

از حلقه های زلف تو داغم که می دهند
انگشتر سلیمان انگشت شانه را

تیر مراد من به هدف بر نمی خورد
در خانه ی کمان بنهم گر نشانه را

خواهم اگر زگوشه ی عزلت برون روم
گم می کنم زنابلدی راه خانه را

در کوی یار سربنه و خود برو، کلیم
با خود مبر امانت این آستانه را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.