۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶

بیتو از گلشن چه حاصل خاطر افسرده را
خنده گل دردسر می آورد آزرده را

ساغری خواهم دم آخر مگر همراه او
سوی تن باز آورم جان بلب آورده را

نه همین بیسوز عشقست، از هوس هم گرم نیست
سینه تابوتست گوئی زاهد دل مرده را

کاغذ غم نامه را کردم حنائی از سرشگ
تا بیاد او دهم چشم بخون پرورده را

صورت ظاهر اگر در حسن باشد، آفتاب
آورد تاریکی دل پی بمعنی برده را

دل مکن از دوست گر خواهی باو پیوست باز
کس بگلبن تا یکی بندد گل افسرده را

چون زخاک خاکساری گل دمیدن سر کند
سر شود یکدسته گل خاک بر سر کرده را

چشم مست او کجا پروای دل دارد کلیم
هیچ نسبت نیست با می خورده پیکان خورده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.