هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی، رنج‌های زندگی و عشق ناکام خود می‌گوید. او از طبیعت به عنوان نمادی از رنج‌هایش یاد می‌کند و به مرگ و ناامیدی اشاره دارد. با این حال، در میان این تاریکی، نشانه‌هایی از امید و عشق نیز دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷

عزت دیگر بود در دامن صحرا مرا
می گذارد هر کجا خاریست سردرپا مرا

گر بمن خاشاک این دریا زند زخم پلنگ
از کسی چیزی بدل نبود حساب آسا مرا

طره ات زین بیشتر بایست با من واشود
تیره روزم دوست می دارد دل شبها مرا

گاه بادم می رباید، گاه آبم می برد
هر کجا شوریده ای دیدم برد از جا مرا

مرگ را گر دشمنم، نی آرزوی زندگیست
می کند آخر کفن آلوده دنیا مرا

می شکافد سینه ام را عاقبت همچون صدف
می دهد گر قطره ای میراب این دریا مرا

شب هم از کسب کمال آسوده در بسترنیم
می دهد درس خموشی صورت دیبا مرا

همتی ای خشکی طالع که زنجیر سرشک
دست و پایم بسته و سر داده در دریا مرا

هم صفیری نیست خاموشم درین گلشن کلیم
بلبل باغ ظفرخان می کند گویا مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.