هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و دوری از وطن می‌نالد. او حال خوش زنگ‌های کاروان را که به منزل رسیده‌اند، ستایش می‌کند اما خود را اسیر هند می‌داند و از این سفر بی‌جا پشیمان است. او از ترس ندیدن شادی در ایران می‌گوید و با امید به صبر، بار سفر می‌بندد. در نهایت، با شوق همراهان به سوی ایران می‌رود، هرچند مانند زنگ‌های کاروان، مسیر را به پای دیگران طی کرده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی در این شعر وجود دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۹

بهر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
خوشا حال جرس، فهمیده است آرام منزل را

زشوق دوست زانسان چشم حسرت بر قفا دارم
که روهم گر به راه آرم نمی بینم مقابل را

چمن را غنچه ی نشکفته بسیارست، می ترسم
که در گلزار ایران هم نبینم شادمان دل را

اسیر هندم و زین رفتن بی جا پشیمانم
کجا خواهد رساندن پرفشانی مرغ بسمل را

اگرچه هند گردابست امان از وی نمی خواهم
نگیرد دست استغنای من دامان ساحل را

به امید صبوری از درش بار سفر بستم
خورند آری به امید دوا زهر هلاهل را

به ایران می رود نالان کلیم از شوق همراهان
به پای دیگران همچون جرس طی کرده منزل را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.