۱۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰

گل درین گلشن کجا دارد سر پروای ما
خار هم از سرکشی کی می رود در پای ما

گر بمستی آرزوی ابر و باران می کنم
سنگ می بارد زابر پنبه بر مینای ما

در شکست ما فراقت هیچ تقصیری نکرد
پرشکن مانند مکتوبست سرتاپای ما

دیده بینائی بهای خاک راهت چون دهد
آب دریا دیده کم قیمت بود کالای ما

سرفرازی همچو نقش ما نمی دانیم چیست
خاکساری می توان فهمید از سیمای ما

سرکش و مغرور از رستای غیرت می رسم
برنخیزد خار دامن گیر از صحرای ما

دامن از دریا چو برچینیم، کی خواهد رسید
آب این دریا به پست پای استغنای ما

پستی ما در سر کوی تو خوش اوجی گرفت
نقش پا را عار میاید که گیرد جای ما

چند ازین خواری تو خود خجلت نمی فهمی، کلیم
در زمین خواهد فرو شد سایه از بالای ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.