هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویر آتش، دریا، و بادیه، احساسات عمیق خود را بیان میکند. او از فراق و گریههای بیپایان میگوید و از جنون عشق و بیقراری روح خود سخن میراند. همچنین، به دنبال راهنما و پناهی میگردد تا از این حال رهایی یابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای سنگین و احساسات شدید ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۵
ز آه گرمی آتش زنم سراپا را
ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
حدیث بحر فراموش شد که دور از تو
ز بس گریسته ام آب برده دریا را
ز آه گرم من آتش بخانه افتاده است
بکوی عشق کنون گرم می کنم جا را
گشاده روئی ساحل بکار ما نیاد
سرشک برد بساحل سفینه ما را
اگر ببادیه گردی نمی روم، چه عجب
جنون من نشناسد زشهر صحرا را
دلم گرفت ازین خلق، خضر راهی کو
کزو نشان طلبم آشیان عنقا را
کلیم هر سر مویت فتیله داغیست
ز بسکه سوز درون گرم کرده اعضا را
ز یک فتیله کنم داغ جمله اعضا را
حدیث بحر فراموش شد که دور از تو
ز بس گریسته ام آب برده دریا را
ز آه گرم من آتش بخانه افتاده است
بکوی عشق کنون گرم می کنم جا را
گشاده روئی ساحل بکار ما نیاد
سرشک برد بساحل سفینه ما را
اگر ببادیه گردی نمی روم، چه عجب
جنون من نشناسد زشهر صحرا را
دلم گرفت ازین خلق، خضر راهی کو
کزو نشان طلبم آشیان عنقا را
کلیم هر سر مویت فتیله داغیست
ز بسکه سوز درون گرم کرده اعضا را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.