هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره رنج‌ها، ناامیدی‌ها و بی‌عدالتی‌های زندگی است. شاعر از دردهای روحی و جسمی خود می‌گوید، از بی‌توجهی دیگران شکایت دارد و احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کند. او خود را مانند شمعی می‌داند که می‌سوزد اما نور و گرمایی ندارد، و مانند شیشه‌ای شکسته در میخانه‌ی وجود است. شاعر از تقدیر و طالع خود ناراضی است و احساس می‌کند که در زندگی فقط رنج و درد نصیب او شده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر، همراه با بیان دردها و رنج‌های وجودی، برای درک و تجربه نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. این شعر نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد تا بتواند با احساسات و مضامین آن ارتباط برقرار کند.

غزل شمارهٔ ۳۹

با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا
منظور بودنی است بس است اینقدر مرا

بوی گلست موی دماغ ضعیف من
ناصح مده ز صندل خود دردسر مرا

اشکی ز دیده ای نچکاند حدیث من
شمعم که هست دود و دمی بی اثر مرا

هر وقت هست قیمت من نقد می شود
گر می توان بهیچ ز دوران بخر مرا

چون داغ گر بقدرشناسی شوم دچار
مشکل زدست اگر بگذارد دگر مرا

طالع نگر که سبز شود هم زاشک من
خاری که دهر می شکند در جگر مرا

چون شیشه شکسته بمیخانه وجود
لب از شراب کام نگردیدتر مرا

سرمایه ای جز آبله و خار پای نیست
قسمت کنند راهزن و راهبر مرا

تنها نیم کلیم چو پروانه تیره روز
چون شمع بهره نیست ز شام و سحر مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.