۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹

مرا ز زلف تو غیر از شکست و محنت نیست
بنای خانه زنجیر بهر راحت نیست

برهنه پای نخواهیم ماند، آبله هست
در آن دیار که کفشی بپای همت نیست

چنین که قافله آه می رود بشتاب
بکشور اثرش فرصت اقامت نیست

صفا در آخر بزم شراب اگر نبود
عجب مدار که ته شیشه بیکدورت نیست

دوام روزه زاهد نه از برای خداست
که طفل طبعش قادر بترک عادت نیست

اثر اگر نبود با دعای من سهلست
همین بسست که شرمنده اجابت نیست

بنزد من که بآزار کس دلیر نیم
اگر چه کشتن شمعست بی شجاعت نیست

سخن فروشی، فرزند خود فروختنست
کسیکه لاف سخن زد اهل زغیرت نیست

دکان شعر ببازار امتیاز کلیم
توان گشود ولیکن ز شرم رخصت نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.