۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳

ابر را دیدیم چون ما چشم گریانی نداشت
برق هم کم مایه بود از شعله سامانی نداشت

با مسیحا درد خود گفتیم پرسودی نکرد
زانکه چون بیماری چشم تو درمانی نداشت

سینه ما هیچگه بی ناوک جوری نبود
این مصیبت خانه کم دیدم که مهمانی نداشت

لذت رو بر قفا رفتن چه می داند که چیست
هر که در دل حسرت برگشته مژگانی نداشت

از در و دیوار می بارد بلا در راه عشق
یک سرابم پیش ره نامد که طوفانی نداشت

نامه ام را می بری قاصد زبانی هم بگو
خانه شد فرسوده و این شکوه پایانی نداشت

مایه حزنست هر بیتم زسوز دل کلیم
هیچ محنت دیده چون من بیت احزانی نداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.