۱۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۴

گردون در آتش از حسد جوهر منست
پرواز من بلندتر از اختر منست

شبنم ببال جذبه خورشید می برد
کس را چه حد بستن بال و پر منست

پامال و خاکسار و زهر باد بیقرار
نقش قدم براه وفا همسر منست

سهلش مبین که سکه مردان همین بود
نقش حصیر فقر که بر پیکر منست

سالک بمقصد از ره تجرید می رسد
در راه عشق رهزن من رهبر منست

گر در غم تو بگذرد از سر چه فایده
خوناب دل که صندل دردسر منست

از آتشی که در ته پایم نهاده شوق
اشکم بدیده سوخته چون اخگر منست

از سایه می هراسم از آئینه می رمم
هر گه دو کس بهم رسد آن محشر منست

بد نام فسق زاهد میخانه ام، کلیم
وز باده روزه دار لب ساغر منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.