۱۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۷

گر بقسمت قانعی بیش و کم دنیا یکیست
تشنه چون یک جرعه خواهد کوزه و دریا یکیست

حرص گر دهقان نباشد کشت را شبنم بسست
خوشه و خرمن به پیش چشم استغنا یکیست

کج نظر سود و زیان را امتیازی داده است
هر چه را احول دو می بیند بر بینا یکیست

ناامیدی دستگاه عیش می سازد فراخ
گر ببندی دیده کنج خانه و صحرا یکیست

غم نه پیوندی بدل دارد کزو بتوان برید
گر باصل کار بینی شیشه و خارا یکیست

ما که از افتادگی فیروز جنگ افتاده ایم
از که اندیشیم چون فتح و شکست ما یکیست

عزت و خواری که پشت و روی کار عالمست
نزد رندی کو ندارد کار با دنیا یکیست

در قفس بالا و پائینی نمی باشد کلیم
آستان و مسند دنیا بر دانا یکیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.