۱۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۸

ای به از گل بر سر احباب خاک خواریت
چاره ساز جان کار افتاده زخم کاریت

در کنار نامه ی اغیار یادم کرده ای
تا بدانم بعد از این قدر فرامش کاریت

ای دل از آب حیات نامه های دوستان
بر کناری همچو خس دائم ز بی مقداریت

راه قاصد را به مژگان رفت و چشم انتظار
عاقبت آورد بهر ما خط بیزاریت

مرهم زخم دلم چون لاله غیر از داغ نیست
چشم دارم اینقدر دلجوئی از غمخواریت

بخت شورم منفعل دارد که با آن بی کسی
بسته مرهم از نمک هر دم به زخم کاریت

دیده امید را کردی سفید از انتظار
دوستان را خود نبود این چشم از دلداریت

کشور مهر و وفا بسیار بدآب و هواست
تا درین ملکی دلا لازم بود بیماریت

ناله ی بلبل درین گلزار بس باشد کلیم
خاطر گل را چه رنجانی توهم از زاریت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.