هوش مصنوعی:
این شعر از درد و رنج انسانهایی سخن میگوید که در فقر و تنگدستی زندگی میکنند و از بیعدالتی و جور زمانه رنج میبرند. شاعر از ناامیدی، بیپناهی و بیاختیاری انسان در برابر تقدیر تلخ زندگی میگوید و آرامش را تنها در مرگ مییابد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی موجود در شعر، مانند ناامیدی، فقر، و انتقاد از بیعدالتی، برای درک و تحلیل نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و بیپناهی ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۹۸
آن درد که استخوان شکن نیست
معمار کهن بنای تن نیست
امروز چراغ اهل فقرم
چون فانوسم دو پیرهن نیست
نشنیده حدیث آشنائی
هر کس که به خویش در سخن نیست
لعل لب او نگین تنگیست
افسوس که جای نام من نیست
ما را ز کف اختیار رفته
جز باد به دست بادزن نیست
از جور تو ماجرا نخیزد
اینجاست که زخم را دهن نیست
ایام سیاه توبه ی ما
زلفیست که کوته از شکن نیست
دودیم به گلخن زمانه
ما را آرام در وطن نیست
در عریانی کلیم دارد
آن آسایش که در کفن نیست
معمار کهن بنای تن نیست
امروز چراغ اهل فقرم
چون فانوسم دو پیرهن نیست
نشنیده حدیث آشنائی
هر کس که به خویش در سخن نیست
لعل لب او نگین تنگیست
افسوس که جای نام من نیست
ما را ز کف اختیار رفته
جز باد به دست بادزن نیست
از جور تو ماجرا نخیزد
اینجاست که زخم را دهن نیست
ایام سیاه توبه ی ما
زلفیست که کوته از شکن نیست
دودیم به گلخن زمانه
ما را آرام در وطن نیست
در عریانی کلیم دارد
آن آسایش که در کفن نیست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.