۱۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۹

ز اختر طالع که مهر او همه کین است
خیر ندیدیم اگر چه خیر درین است

دوست به هیچم فروخت با همه زاری
یار فروشی درین زمانه همین است

آینه ی حسن و عشق روی برویند
شوری بختم از آن لب نمکین است

دیده عزیزست از سرشک جگر گون
قیمت خاتم به اعتبار نگین است

در دل ما از غبار محنت گیتی
زخم جفاها چو جاده ی خاک نشین است

خوبی ظاهر مخر به هیچ که دریا
دشمن جان آمد و گشاده جبین است

صورت حال مرا چو روی نکویان
زلف پریشانی از یسار و یمین است

ریش به قدر عصا گذار که امروز
کوتهی ریش هتک حرمت دین است

در دل پر کلفت کلیم ز هجران
بس که غبارست نقد داغ دفین است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.