۱۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۵

زین چمن عاشق ز نخل عیش هرگز برنداشت
غیر زخم خونچکان هرگز گلی بر سر نداشت

عاقبت مکتوب ما را سوی او پروانه برد
تاب سوز نامه ام بال و پر دیگر نداشت

بیقراری بین که بعد از سوختن همچون سپند
یکنفس خاکسترم جا بر سر اخگر نداشت

شب که از شمع جمالش دیده ام روشن شود
مردمک در دیده من قدر خاکستر نداشت

هرگز از دوران کلیم خسته آسایش ندید
در دلش صد خار بود، ار خار در بستر نداشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.