۱۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۶

بعد وارستگیم سوز تو در تن باقیست
آتش افسرده ولی گرمی گلخن باقیست

پنجه ام را بگریبان کفن بند کنید
که هنوزم هوس جیب دریدن باقیست

سنگ را رحم ازین سنگدلان بیشترست
مهربان شد فلک و کینه دشمن باقیست

با قفس ساخته ام لیک زگلریزی اشک
می توان یافت که شوق گل و گلشن باقیست

شمع کاشانه ما شد شبی آن مایه ناز
عمرها رفت و همان حیرت روزن باقیست

شمع سان گشته بعشق تو گرفتار کلیم
آتش شوق تواش تادم مردن باقیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.