هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان دردها و رنج‌های درونی می‌پردازد. شاعر از غم‌ها و ناله‌های خود سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که هیچ مخزنی بهتر از سینه‌ی ویرانش برای نگهداری این دردها نیست. او از ناتوانی در برابر طوفان مشکلات و ظلم حاکمان می‌گوید و بیان می‌کند که در اقلیم غم و درد، پادشاهی هست اما ناله‌هایش بی‌فرمان هستند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۸

گنج دردش که بجز ناله نگهبانش نیست
مخزنی بهتر ازین سینه ویرانش نیست

چون زند فال تماشای گلستان رخش
دیده ما که بجز خواب پریشانش نیست

چون رعیت که سر از حاکم ظالم پیچد
مژه برگشته ازو باز بفرمانش نیست

بسکه در محفل غم صدر نشینند همه
زخم را جای به پهلوی اسیرانش نیست

هر که سیر چمن خاطر ناشادم کرد
لاله سان غیر گل داغ بدامانش نیست

دیده آنروز که شد اشک فشان دانستم
کاین تنک زورق من طاقت طوفانش نیست

عمرها شد که در اقلیم غم و درد کلیم
پادشاهیست، ولی ناله بفرمانش نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.