هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و فراق سخن میگوید و از درد دوری و اشکهای ریخته شده مینالد. شاعر از استاد خود یاد میگیرد که چگونه با صبر و تحمل، درد فراق را تحمل کند. او از تیشههای فرهاد و اشکهای بیپایان خود میگوید و از حکمتهای از دست رفته شکوه میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۰۹
کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت
هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
کوه طاقت بودم اما تا فراقت رو نمود
هر سو مویم تو گوئی تیشه فرهاد داشت
تخم اشکی از برای دیده ما واگذار
اینچنین خواهی دیار درد را آباد داشت
میل هر جانب که کردم سیل اشکم برده است
کی سلیمان اینچنین حکم روان بر باد داشت
گر کلیم افتاد مقبول درش پردور نیست
هم سر شوریده بودش هم دل ناشاد داشت
هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
کوه طاقت بودم اما تا فراقت رو نمود
هر سو مویم تو گوئی تیشه فرهاد داشت
تخم اشکی از برای دیده ما واگذار
اینچنین خواهی دیار درد را آباد داشت
میل هر جانب که کردم سیل اشکم برده است
کی سلیمان اینچنین حکم روان بر باد داشت
گر کلیم افتاد مقبول درش پردور نیست
هم سر شوریده بودش هم دل ناشاد داشت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.