هوش مصنوعی: این شعر از کلیم کاشانی بیانگر ناامیدی و درد عاشقانه است. شاعر از بیوفایی معشوق شکایت دارد و احساس می‌کند تلاش‌هایش بی‌فایده بوده است. او از مرگ و نابودی سخن می‌گوید و اشک‌هایش را سیاه توصیف می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که ادامه دادن این راه بی‌فایده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مرگ و ناامیدی ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۴

ایدل دویدن از پی آن بیوفا بسست
گر تو هنوز سیر نگشتی مرا بسست

خواهی بدیده تا یکی آن خاکپا کشید
ای ساده لوح کور شدی توتیا بسست

فیض دم مسیح بدل مردگان گذار
آمد طبیب مرگ تلاش دوا بسست

ایدل ز موج اشک سیاهی مبر ز چشم
صیقل مزن که آینه ام بی جلا بسست

منت ز خضر با همه کوری نمی کشم
در کف ز استقامت طبعم عصا بسست

مژگان چون هست چشم تو، ما را چه می کند
دارد هزار عاشق رو بر قفا بسست

زین بیشتر تلاش جدائی مکن کلیم
در قرب ناتوان نشدی این ترا بسست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.