هوش مصنوعی: این متن داستانی تمثیلی است که در آن کبکی موریانه‌ای را به دهان می‌گیرد و سعی می‌کند بر آن مسلط شود. اما موریانه با قهقهه‌ای بی‌کران واکنش نشان می‌دهد و کبک را به خاطر نادانی‌اش مسخره می‌کند. این داستان به موضوعاتی مانند غرور، نادانی، و عواقب رفتارهای ناشایست می‌پردازد. در ادامه، داستان به زندگی عاشقانه‌ای اشاره می‌کند که در آن عاشق از هیچ چیز نمی‌ترسد و حتی جان خود را فدا می‌کند. این بخش به موضوع عشق و فداکاری اشاره دارد. در نهایت، داستان به زندگی مجنون و رنج‌های او در راه عشق می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه عشق می‌تواند زندگی را دگرگون کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق و تمثیل‌هایی است که درک آن‌ها نیاز به تجربه و بلوغ فکری دارد. همچنین، موضوعاتی مانند عشق، فداکاری، و رنج‌های زندگی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است.

بخش ۱۸ - حکایت

کبکی به دهن گرفت موری
می‌کرد بر آن ضعیف زوری

زد قهقهه مور بیکرانی
کی کبک تو این چنین ندانی

شد کبک دری ز قهقهه سست
کاین پیشه ی من نه پیشه ی تست

چون قهقهه کرد کبک حالی
منقار زمور کرد خالی

هر قهقهه کاین چنین زند مرد
شک نه که شکوه ازو شود فرد

خنده که نه در مقام خویش است
در خورد هزار گریه بیش است

چون من ز پی عذاب و رنجم
راحت به کدام عشوه سنجم

آن پیر خری که می‌کشد بار
تا جانش هست می‌کند کار

آسودگی آنگهی پذیرد
کز زیستن چنین بمیرد

در عشق چه جای بیم تیغ است
تیغ از سر عاشقان دریغ است

عاشق ز نهیب جان نترسد
جانان طلب از جهان نترسد

چون ماه من اوفتاد در میغ
دارم سر تیغ کو سر تیغ

سر کو ز فدا دریغ باشد
شایسته ی تشت و تیغ باشد

زین جان که بر آتش اوفتادست
با ناخوشیم خوش اوفتادست

جانیست مرا بدین تباهی
بگذار ز جان من چه خواهی

مجنون چو حدیث خود فرو گفت
بگریست پدر بدانچه او گفت

زین گوشه پدر نشسته گریان
زانسو پسر اوفتاده عریان

پس بار دگر به خانه بردش
بنواخت به دوستان سپردش

وان شیفته دل به شوربختی
می‌کرد صبوری ای به سختی

روزی دو سه در شکنجه می‌زیست
زانگونه که هر که دید بگریست

پس پرده درید و آه برداشت
سوی در و دشت راه برداشت

می‌زیست به رنج و ناتوانی
می‌مرد کدام زندگانی

چون گرم شدی به عشق وجدش
بردی به نشاط گاه نجدش

برنجد شدی چو شیر سرمست
آهن بر پای و سنگ بر دست

چون برزدی از نفیر جوشی
گفتی غزلی به هر خروشی

از هر طرفی خلایق انبوه
نظاره شدی به گرد آن کوه

هر نادره‌ای کز او شنیدند
در خاطر و در قلم کشیدند

بردند به تحفه‌ها در آفاق
زان غنیه غنی شدند عشاق
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۷ - پند دادن پدر مجنون را
گوهر بعدی:بخش ۱۹ - در احوال لیلی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.