هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از مضامینی مانند عشق، رنج، امید، و تقدیر سخن میگوید. شاعر از ناپایداری زندگی، دردهای عاطفی، و امید به آینده مینویسد و از عناصری مانند شمع، اشک، و کاروان برای بیان احساساتش استفاده میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'مایل خونریزی' و 'سر بریده' ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۱۳۱
اگر ز هستی ما نام بینشانی هست
در آشیان هما مشت استخوانی هست
جمال اختر بختم نمی شود زایل
چو شمع دایم در طالعم زیانی هست
تو بیزبانی ما را حریف حرف نئی
بداد ما برس ایشوخ تا زبانی هست
تهی ز لخت جگر نیست اشک ماهرگز
همیشه قافله را میر کاروانی هست
کسیکه مایل خونریزی است می فهمم
میانه دل و مژگان او نشانی هست
رود به سیر چمن برق بیشتر زسحاب
مگر بشاخ گلی از من آشیانی هست
سجود خاک درت با سر بریده خوشست
که هیچ باک نباشد چو پاسبانی هست
کلیم دل بهمین قرب بیوصال منه
چه شد که در پس دیوار گلستانی هست
در آشیان هما مشت استخوانی هست
جمال اختر بختم نمی شود زایل
چو شمع دایم در طالعم زیانی هست
تو بیزبانی ما را حریف حرف نئی
بداد ما برس ایشوخ تا زبانی هست
تهی ز لخت جگر نیست اشک ماهرگز
همیشه قافله را میر کاروانی هست
کسیکه مایل خونریزی است می فهمم
میانه دل و مژگان او نشانی هست
رود به سیر چمن برق بیشتر زسحاب
مگر بشاخ گلی از من آشیانی هست
سجود خاک درت با سر بریده خوشست
که هیچ باک نباشد چو پاسبانی هست
کلیم دل بهمین قرب بیوصال منه
چه شد که در پس دیوار گلستانی هست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.