هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های خود سخن می‌گوید و بیان می‌کند که مصائب زندگی برای او مانند گل‌های باغی هستند که متعلق به اوست. او از ناملایمات زندگی، حوادث ناگوار و بخت ناسازگار خود شکایت دارد، اما در عین حال، این رنج‌ها را بخشی از هویت خود می‌داند و با آن‌ها کنار آمده است. همچنین، او به عشق و علاقه‌اش به معشوق اشاره می‌کند که همیشه در خاطرش باقی است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عرفانی و احساسی عمیق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۰

منم که داغ بلا گلشنی بنام منست
گل شکفته من حلقه های دام منست

چنان نمک که توان بست خون ناحق از آن
ملاحتی است که با سرو خوشخرام منست

قلم نمی شکند، نامه ات نمی سوزد
زبان کلک تو بیزار چون زنام منست

مرا بدام حوادث، زحرص دانه کشید
کدام دانه بغیر از گره بدام منست

چنان بحوصله ممتازم از قدح نوشان
که درد ته خم افلاک وقف جام منست

غرض زاشک فشانی گهر فروشی نیست
که گریه در غم او ورد صبح و شام منست

چو نیست بهره ام از کام دل، همان گیرم
که هر چه صید مرادست جمله رام منست

همیشه سلسله زلف تست در خاطر
که با کمال جنون ربط با کلام منست

کدورت من از ابنای دهر نیست، کلیم
تمام کلفتم از بخت ناتمام منست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.