هوش مصنوعی: این شعر از کلیم کاشانی بیانگر درد و رنج عاشقانه، پریشانی و اسارت در عشق است. شاعر از معشوق می‌خواهد که یا او را رها کند یا به بند بکشد. همچنین، او به مفاهیمی مانند صبر، عشق نافرجام، و زیبایی‌های گذرا اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق، درد و پریشانی عاطفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسارت عشقی نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۷۱

گاهی از خاک درت مرهم بزخم ما به بند
اینچنین مگذار ما را یا رها کن یا به بند

حفظ بی برگی به از سامان کن ار وارسته ای
خانه از اسباب چون خالی شود در را به بند

رنگ ما چون مرغ وحشی زود از رو می پرد
ساقی از یکجرعه ما را رنگ بر سیما به بند

در کمین بنشین اگر خواهی شکار افتد بدام
خویش را بنمای و پای آهوی صحرا به بند

تارهای زلف را ای شوخ بر گردن مپیچ
رشته بر آن دسته گل از رگ جانها به بند

حرف را با صرفه میگو تا کدورت ناورد
باده گر خواهی که صاف آید سر مینا به بند

تار زلفت را بصید دیگری ضایع مکن
هر چه می ماند ز بال ما بپای ما به بند

جز پریشانی دگر سودی نمی بینم کلیم
پند من بشنو بزلف او ره سودا به بند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.