۱۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۸

به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد
نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد

ببین بجذبه نسبت که خامه دو زبان
همیشه الفت با صفحه دورو دارد

کسیکه بنده عشقست بی نشان نبود
ز موج گریه خود طوق در گلو دارد

دلم ز تیغ تو چون شانه شد تمام انگشت
حساب حلقه آن زلف مو بمو دارد

براه یک جهتی سالکی که روی نهد
نه بیند آینه را زانکه پشت و رو دارد

قسم بذوق محبت که دشمنی فرضست
علاج سینه کن ار کینه ای عدو دارد

ز روسفیدی میخوارگان دهد خبری
گلی که در چمن خرمی کدو دارد

بمحفل غم و شادی بود عزیز چو شمع
جگر گدازی کز گریه آبرو دارد

زبان هر مژه چشم نکته پردازش
کلیم با من صد قسم گفتگو دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.