۱۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۳

هرگز سر شکایت من وا نمی شود
این در گرفته شد بزدن وا نمی شود

روی تو بر بهار زبس کار تنگ کرد
یک غنچه در فضای چمن وا نمی شود

بستم بسی ببال هما بهر امتحان
یکبار بختنامه من وا نمی شود

خمیازه در خمار گشاید مگر لبم
ورنه بحرف و صوت دهن وا نمی شود

خاک وطن کلیم زبس غم فزا شده است
گل تا بود مقیم چمن وا نمی شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.