۱۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۵

عیش در کلبه ما گوشه نشین می باشد
دید و وادید مکن عید همین می باشد

سر و سامانم چون شیشه می نیست زخود
روش اهل خرابات چنین می باشد

هر که حرصش فکند هر دری و هر جائی
همه جا صدرنشین همچو نگین می باشد

گر نیاید نگهش از پس مژگان بیرون
چه عجب شیوه صیاد کمین می باشد

رفتنی نیست غبار دل آزرده ما
همچو گردیست که بر روی زمین می باشد

آب در دیده آئینه خورشید آرد
آب و تابی که در آن صبح جبین می باشد

رو بمحراب چو زهاد نشستن زچه روست
چشم جادوی تو چون آفت دین می باشد

کلبه فقر هم اسباب تجمل دارد
بوریا مسند ویرانه نشین می باشد

خانه صبر من از دیدن او سوخت کلیم
این چه شمعیست که در خانه زین می باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.