هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند فقر، عشق، رضایت به قضا و قدر، و ناپایداری دنیا میپردازد. شاعر از زبان نمادین و تصاویر شاعرانه برای بیان احساسات عمیق و تفکرات عرفانی خود استفاده میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۲
گر فلک هر چه بما کرده عطا می گیرد
گوشه فقر و فنا را که ز ما می گیرد
زان سعادت که بود لازم ویرانه فقر
خویش را جغد برابر بهما می گیرد
جذبه حرص بطبعی که برد پنجه فرو
از گدا کاسه و از کور عصا می گیرد
طرفه رسمی است که باشد ز همه واپس تر
هر که در کوی تو پیش از همه جا می گیرد
گل ببازار چمن خرده خود را همه روز
بصبا می دهد و بوی ترا می گیرد
چون سوی غنچه بیاد دهنت می نگرم
نمک لعل لبت چشم مرا می گیرد
در غم آباد جهان طبع شرارم هوس است
که دلش زود ازین آب و هوا می گیرد
طره در غارت جان هر مژه در دزدی دل
زین میان عاشق بیچاره کرا می گیرد
بسکه آمیخته خاکستر دل با نفسم
از دم گرم من آئینه جلا می گیرد
تیغ نازش بستم جان نستاند ز کلیم
زخم او جان زپیش روی نما می گیرد
گوشه فقر و فنا را که ز ما می گیرد
زان سعادت که بود لازم ویرانه فقر
خویش را جغد برابر بهما می گیرد
جذبه حرص بطبعی که برد پنجه فرو
از گدا کاسه و از کور عصا می گیرد
طرفه رسمی است که باشد ز همه واپس تر
هر که در کوی تو پیش از همه جا می گیرد
گل ببازار چمن خرده خود را همه روز
بصبا می دهد و بوی ترا می گیرد
چون سوی غنچه بیاد دهنت می نگرم
نمک لعل لبت چشم مرا می گیرد
در غم آباد جهان طبع شرارم هوس است
که دلش زود ازین آب و هوا می گیرد
طره در غارت جان هر مژه در دزدی دل
زین میان عاشق بیچاره کرا می گیرد
بسکه آمیخته خاکستر دل با نفسم
از دم گرم من آئینه جلا می گیرد
تیغ نازش بستم جان نستاند ز کلیم
زخم او جان زپیش روی نما می گیرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.