هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از درد عشق و رنجهای آن سخن میگوید. شاعر از داغ عشق و تیرهای فراق مینالد، اما با وجود همه رنجها، عشق را میستاید و به آن افتخار میکند. او از گلستان و بلبلان سخن میگوید و از دیوار گلستانی که رخنهای ندارد. در نهایت، شاعر به عشق الهی اشاره میکند و از ولایت و عظمت آن سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۰
کسیکه از گل داغ تو گلستان دارد
ازو مرنج چو بلبل اگر فغان دارد
خدنگ خویش بغیری مزن که سینه من
برای تیر تو از داغ صد نشان دارد
پی نظاره گلزار چشم حیرانست
نه رخنه است که دیوار گلستان دارد
تو گرچه فارغی از حال ما و لی صد شکر
که ناوکت خبر از مغز استخوان دارد
چنان زخویش بتنگم که بهر سر مویم
ز بهر قتلم با تیغ او زبان دارد
کلیم سکه داغ ار بنام خویش زند
شه ولایت در دست، جای آن دارد
ازو مرنج چو بلبل اگر فغان دارد
خدنگ خویش بغیری مزن که سینه من
برای تیر تو از داغ صد نشان دارد
پی نظاره گلزار چشم حیرانست
نه رخنه است که دیوار گلستان دارد
تو گرچه فارغی از حال ما و لی صد شکر
که ناوکت خبر از مغز استخوان دارد
چنان زخویش بتنگم که بهر سر مویم
ز بهر قتلم با تیغ او زبان دارد
کلیم سکه داغ ار بنام خویش زند
شه ولایت در دست، جای آن دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.