۱۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۲

از آن بچشم ترم بیحجاب می آید
که کار آینه گاهی ز آب می آید

اگرچه دیده بپایت نمی توانم سود
خوشم که اشک منت تا رکاب می آید

چو بینمت نتوانم که ضبط گریه کنم
زدود زلف بچشم من آب می آید

بملک حسن کسی با تو روبرو نشود
سخن در آینه و آفتاب می آید

حیا بگوشه آن چشم مست جا کرده
چو زاهدیکه ببزم شراب می آید

ز کشت سوخته ام بسکه دود می خیزد
سرشک رحم بچشم سحاب می آید

بکار و بار جهان دیده را دگر مگشا
چه فال عافیت از این کتاب می آید

کدام خرمن گل را کشیده در آغوش
کز آب آینه بوی گلاب می آید

جواب نامه همین پاره کردنست کلیم
مگو که قاصد ما بی جواب می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.