۱۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۴

گرچه اول رنجش بیمار از آنسو می شود
دارد این خوبی که صلح از جانب او می شود

رونق خوبیت باید مگسل از روشندلان
گل جدا از شمع چون افتاد بد بو می شود

بر سر خاکش بجای شمع تیری می نهد
هر که قربان کمانداران ابرو می شود

گفت احوال نهان را گریه ام با آب و تاب
روز اول طفل اشک ما سخنگو می شود

بر دوروئی چون مدار عالمست آخر چرا
کار ما با هر کسی کافتاد یک رو می شود

پیرو دل را هزاران دردسر آید به پیش
طفل چون رو بیش باید بیش بدخو می شود

طاعت ما هم بسوی آسمانها می رود
روز محشر چون به عصیان هم ترازو می شود

بسکه می میرد برای خشم و ناز او کلیم
عندلیب غنچه های چین ابرو می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.