۱۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵

ز مژگان تو لوح سینه ها از خون رقم دارد
رقم سرخ است با چندین سیاهی کاین قلم دارد

به از دل خلوتی خواهم که پنهان سازمت آنجا
که از مژگان تو چون سبحه دلها ره بهم دارد

زبار منت احسان اگر آگه شوی دانی
که هر کس دست بخشش بسته تر دارد کرم دارد

ببالین هر آن بیمار آمد از الم رسته
طبیب مرگ هر جا می رود یمن قدم دارد

زدنیا چون بریدی قطع کن پیوند عقبی هم
که تیغ همت مردان این میدان دودم دارد

ز مژگان بیشتر خار رهت در دیده جا دادم
هنوز از تنگ چشمی رشک بر خار قدم دارد

بفرقم گل گران بودی کلیم آن سرکشیها کو
کنون سنگ حوادث منتی هم بر سرم دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.