۱۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۳

خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود
بسینه آینه داغم آفتاب شود

تو گل بسر زدی و شمع گل زسر برداشت
زبیم آنکه مبادا ز شرم آب شود

در آتشم زتغافل نشانده ای، باری
تبسمی که نمک پاش این کباب شود

زشوق سوختم و تاب یک نگاهم نیست
حریص باده مبادا تنگ شراب شود

فروغ دیده ز می جسته ام مرا چشمیست
که چون حباب قدح روشن از شراب شود

امید کام ز مغرور سرکشی دارم
کزو نگاه بوصل ابد حساب شود

به کم نگاهی چشمش کلیم می سازم
امید هست که آن مست بی حجاب شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.