هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان احساسات عمیق عاشقانه، رنج‌های عشق، و تنهایی می‌پردازد. شاعر از درد فراق، ناتوانی در تحمل جور معشوق، و امید به رهایی سخن می‌گوید. همچنین، مضامینی مانند بصیرت، تقدیر، و گذر زمان نیز در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و تنهایی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۹۴

ای که تو دلتنگی از گریه دلت وا می شود
تنگنای عشق زین خمخانه صحرا می شود

هر کرا توفیق عیب خویش بینی داده اند
بعد مردن بر مزارش کور بینا می شود

بسترم برداشت موج از استخوان پهلویم
می کنم بر بوریا گر تکیه خارا می شود

از تنم نتوان کشیدن ناوک جور تو را
زانکه همچون استخوانم جزو اعضا می شود

بستگی در کار هر کس هست بگشاید بصیر
یک کلیدست و هزاران قفل از آن وا می شود

در بیابان هر کرا از تشنگی باشد خطر
نام چشمم گر بود صد چشمه پیدا می شود

خرمن خورشید باید شعله حسن ترا
حیف از این آتش که برق هستی ما می شود

سنگ طفلان گر چنین جزو بدن خواهد شدن
در صف خواری کشانم تن زخارا می شود

چون صدف گر قطره ای زین بحر باشد قسمتم
از برایم عقده خاطر مهیا می شود

در سواد زلف او تا دل وطن دارد کلیم
تیره شد چون روزگارم خاطرم وا می شود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.