۱۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۵

خط چون سپاه حسن ترا صف شکن شود
ریش تو مرهم دل پر داغ من شود

ابرو بگوشه ای رود از ملک دلبری
چشمی که بود میکده بیت الحزن شود

عادت بصیر عاشق رنجیده را مده
چون کهنه شد صبوری واسوختن شود

در حیرتم ز شوق حریفان می پرست
چون صبر می کنند که صهبا کهن شود

هنگام پای بوس تو خواهم که چون رکاب
از پای تا بسر همه اعضا دهن شود

گرد دل آتشست زشوق، از بلا چه باک
فانوس را حصار خطر پیرهن شود

بر کف نهاده حاصل کونین می رویم
در آن رهی که ریگ روان راهزن شود

ما را چه اختیار بود جرم تیشه چیست
گر بت تراش گردد ور بت شکن شود

از گریه های شوق ندارد بتن کلیم
خون آنقدر ذخیره که رنگین کفن شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.