۱۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۸

بدست صد غم اگر بیدلان اسیر شوند
از آن بهست که ممنون دستگیر شوند

زمانه بیتو مرا زنده بهر آن دارد
که در جدائی هم دوستان دلیر شوند

بکنج خاطر من پا کشند در دامن
گر از جهان، غم و اندوه گوشه گیر شوند

زبس بدور غمت خوشدلی بر افتادست
بآن رسیده که طفلان اشک پیر شوند

لباس شید ملایم نمی شود بر تن
بچرب نرمی اگر زاهدان حریر شوند

تلاش نام و نشان نیست بیدلان ترا
مگر گهی که به پشت نشان تیر شوند

نمک چشی بکلیم امیدوار بده
ز خوان وصل تو اهل هوس چو سیر شوند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.