۱۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۱۱

دارد اگر صفائی دل از شراب دارد
روشن ترست شیشه گاهی که آب دارد

طینت که پاک باشد از می کشی چه نقصان
دریا چه شد که بر لب جام حباب دارد

از دل خطا نگردد مژگان کج نهادت
با آنکه راست رو نیست تیری که تاب دارد

این بحر بیکرانه همچون حباب ما را
گاهی بپای دارد، گاهی خراب دارد

در زاهدی و رندی در دست دل عنان نیست
این شیشه گاه باده، گاهی گلاب دارد

راحت که شد مکرر، دلکوب تر ز رنجست
داغ است ماهی ازبس شوق سراب دارد

ما را بود بدامن از می اگر نشانی
زاهد بدل زحسرت داغ شراب دارد

در روزگار دیدم از راستی نشان نیست
صحبتش که صادق آمد در شیر آب دارد

خالش میان ابرو الحق بجا فتاده
بیت النشانی از انتخاب دارد

هستم کلیم نومید از دستبوس و پابوس
آنرا عنان گرفته این را رکاب دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.