هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوعاتی مانند فقر، رنج، ناامیدی، و بی‌اعتنایی روزگار به انسان‌های ضعیف می‌پردازد. شاعر از دردهای زندگی و بی‌عدالتی‌های جهان شکایت دارد و به شرایط سخت خود و دیگران اشاره می‌کند. همچنین، در برخی ابیات به مفاهیمی مانند قناعت، صبر، و امیدواری نیز پرداخته شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از ابیات حاوی ناامیدی و رنج‌های زندگی هستند که ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۲۱

مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد
چو خس تمام شود شعله هم ز پا افتد

غم زمانه ز ما بیدلان ندارد رنگ
بسان دزد که در خانه گدا افتد

لباس فقر بزاری نصیب هر کس نیست
خوشا تنی که بر آن نقش بوریا افتد

دلم ز همرهی اشک وانمی ماند
نه آتشی است که از کاروان جدا افتد

تلافی ار نکند روزگار عقده گشاست
گره ز هر چه گشاید بکار ما افتد

بغیر دیده که از گریه آب و تابش رفت
که دیده ز آب روان خانه از صفا افتد

چو قرعه در بدنم استخوان شکسته شود
ز ضعف گر بسرم سایه هما افتد

کشنده تر ز مرض منت طبیبان است
خوشست درد بشرطی که بیدوا افتد

حریص چشم طمع دارد از کریم و لئیم
مگس بخوان شه و کاسه گدا افتد

اگر حمایت فقرش کند سپرداری
نمی گذارد کاتش ببوریا افتد

سیاه روزی ما رنگ بست خواهد شد
کلیم اگر بمن آن چشم سرمه سا افتد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.