۱۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۵

گلشن کشمیر خارش گل بدامان می دهد
سایه در خاک چمنها بوی ریحان می دهد

زاهدان خشک را نبود هوایش سازگار
زهد و تقوی را هوای تر بطوفان می دهد

بخت بد سرمایه ما رایگان از دست داد
مفلس آب خضر گر بفروشد ارزان می دهد

گرچه بد سودائیش یکدل بکس واپس نداد
هر که دارد دل بآن زلف پریشان می دهد

هر لبش گاه تبسم معجزی دارد جدا
یک لبش جان می ستاند یک لبش جان می دهد

سر بجیب خود بغواصی فرو گر می بری
خاک ره دانی گهرهائی که عمان می دهد

می دهد گاهی بری نخل امید ما ولی
تخم گل گر می فشانم بر مغیلان می دهد

تب بکام دل ز وصل استخوان من رسید
آری آری داد آتش را نیستان می دهد

پیش چشم مست او ای دیده خونباری مکن
زانکه خونریزی بیاد خوی ترکان می دهد

همره سامان ما سرگشتگی چون آسیا
تا نباشد کی سری را دهر سامان می دهد

خوش دبستانیست چشم فتنه ساز او کلیم
غمزه او دلبری تعلیم مژگان می دهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.