۱۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۹

دلی دارم کزو دلها بسوزد
تر و خشک تعلق را بسوزد

چو اختر بر سپهر خاکساری
بمیرد روزها شبها بسوزد

میان خاکساران سوزم از غم
چو آن کشتی که در دریا بسوزد

ز دودش اشک اخترها بریزد
چو خاشاک وجود ما بسوزد

هنر ما را چنین ناکام دارد
چراغ خانه رختم بسوزد

ز دودش سرو بندد بر هوا نقش
چو دل از شوق آن بالا بسوزد

فلک از سردمهری سوخت ما را
چو آن نخلی که از سرما بسوزد

کجا دارد کلیم آن پیش بینی
که امروز از غم فردا بسوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.