هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که از درد دل، رازداری، و عشق نافرجام سخن میگوید. شاعر از نالههای بیپاسخ، اشکهای بیبازگشت، و رازهایی که تنها در دل میماند، صحبت میکند. همچنین، از تنهایی در خلوت دل و نبودن کسی جز معشوق یاد میکند. در نهایت، اشارهای به دیوانگی عشق و ناتوانی در بیان تمام رازها دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال بهطور کامل قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و تنهایی نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی دارد.
غزل شمارهٔ ۳۳۶
دل بیهده افغان ز تو ناساز ندارد
چون شیشه که تا نشکند آواز ندارد
این عیب بگیرائی مژگان تو ماند
از رفتن اگر اشک مرا باز ندارد
در خلوت دل پرده نشین کیست بجز تو
در سینه صدف غیر گهر راز ندارد
هر راز که دل داشت نهان، اشک دگر گفت
پیکان تو رازیست که غماز ندارد
من لب اگر از نوحه و فریاد به بندم
پروانه درین بزم هم آواز ندارد
چون دام در و سر زده نتوان بدرون رفت
عیبست قفس را که در باز ندارد
در محفل دیوان کلیمش نتوان یافت
گر شمع سخن شعله آن راز ندارد
چون شیشه که تا نشکند آواز ندارد
این عیب بگیرائی مژگان تو ماند
از رفتن اگر اشک مرا باز ندارد
در خلوت دل پرده نشین کیست بجز تو
در سینه صدف غیر گهر راز ندارد
هر راز که دل داشت نهان، اشک دگر گفت
پیکان تو رازیست که غماز ندارد
من لب اگر از نوحه و فریاد به بندم
پروانه درین بزم هم آواز ندارد
چون دام در و سر زده نتوان بدرون رفت
عیبست قفس را که در باز ندارد
در محفل دیوان کلیمش نتوان یافت
گر شمع سخن شعله آن راز ندارد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.