۱۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۲

بسمل ز تیغ او بطپیدن نمی رسد
از کشتگان کفن ببریدن نمی رسد

چون خنده گلست زبس ضعف ناله ام
کز لب چو بگذرد بشنیدن نمی رسد

گر پاشکسته نیستی این راه سر مکن
رهرو بکام دل بدویدن نمی رسد

از بسکه برق تشنه لب آب و خاک اوست
کشت امید ما بدمیدن نمی رسد

جائیکه نرگس تو بود نوبهار را
در چشم لاله سرمه کشیدن نمی رسد

گوش گران پیکر دهریم و نزد ما
پیغام آشنا برسیدن نمی رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.