۱۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۳

بت پیمان شکم دم از وفا زد
اثر نقشی بر آب گریه ها زد

خوشا آسایش دردی که ما را
چنان گیرد که نتوان دست و پا زد

ز درد رشک همکاران کبابیم
بمجلس اشک شمع آتش بما زد

ز بخت تیره روز هر که شب شد
بجای شمع آتش در سرا زد

چرا آب بقا نبود سیه روز
که راه راحت آباد فنا زد

قمار پاکبازی خوش نشین شد
دوشش فقرم ز نقش بوریا زد

شکر خند گل ساغر صدا داشت
حریفان صبوحی را صلا زد

خدنگ آه چون تیر هوائیست
کزو نتوان شکار مدعا زد

سموم عشق رخت هستیم سوخت
در آن وادی که مجنون را هوا زد

کلیم از مطلب نایاب بگذشت
بدست آورده را هم پشت پا زد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.