هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به زیباییهای معشوق، درد عشق، ناامیدی و امیدواری میپردازد. شاعر از عشق و فراق سخن میگوید، از محرومیت از وصال معشوق شکایت دارد، اما در عین حال به امیدواری و درمان دردها از طریق عشق اشاره میکند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند عنقا و معراج دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعارات نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۳۵۴
شعله آتش حسن تو چو بالا گیرد
فلک انگشت بدندان ثریا گیرد
کاهش عشق ز بس جسم نزارم بگداخت
رنگ در چهره من پرده بسیما گیرد
خلوت وصل ترا محرم محروم دلست
چند از بزم تو برون رود و جا گیرد
خود اگر گوشه نشین نام جهانگیر خوشست
طرز باید که کسی یاد ز عنقا گیرد
بوی می مرهم ناسور بود کاش کسی
پنبه داغ مرا از سر مینا گیرد
اشک تا هست بخوناب جگر پروردست
دل مرغان قفس زود ز صحرا گیرد
بسکه پست است بمعراج تو گوئی رفته
بخت من آبله ای گر بته پا گیرد
با چنین طالع وارون چه توان کرد
زهر تا چند کس از دست مسیحا گیرد
فلک انگشت بدندان ثریا گیرد
کاهش عشق ز بس جسم نزارم بگداخت
رنگ در چهره من پرده بسیما گیرد
خلوت وصل ترا محرم محروم دلست
چند از بزم تو برون رود و جا گیرد
خود اگر گوشه نشین نام جهانگیر خوشست
طرز باید که کسی یاد ز عنقا گیرد
بوی می مرهم ناسور بود کاش کسی
پنبه داغ مرا از سر مینا گیرد
اشک تا هست بخوناب جگر پروردست
دل مرغان قفس زود ز صحرا گیرد
بسکه پست است بمعراج تو گوئی رفته
بخت من آبله ای گر بته پا گیرد
با چنین طالع وارون چه توان کرد
زهر تا چند کس از دست مسیحا گیرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.