هوش مصنوعی: این شعر از کلیم کاشانی بیانگر احساسات شاعر درباره عشق، رنج‌های عشقی و ناامیدی‌های اوست. شاعر از دام عشق، تلخی‌های آن و نرسیدن به آرزوهایش سخن می‌گوید. همچنین، او از رسوایی، نام و ننگ و تلاش بی‌ثمر برای رسیدن به معشوق گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی مضامین مانند ناامیدی و رنج نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارند.

غزل شمارهٔ ۳۶۲

مرغ دلم که روشن ازو چشم دام بود
کشتی باین گناه که بیدانه رام بود

دیدم ز بیقراری خود در ره طلب
آسایشی که قافله را از مقام بود

بگذر ز نام و ننگ که رسوائی آورد
پیوسته روسیاه نگین بهر نام بود

در هند تیره بختی وارون است کار
زان شهد لب همیشه دلم تلخکام بود

هرگز نگشت قابل زخم تو مدعی
پیوسته آب تیغ تو بر وی حرام بود

تا دل نظر بخال تو افکند شد اسیر
مسکین خبر نداشت که این دانه دام بود

زآب سیل تیغ تو قسمت نیافتم
کز تشنگان بر آن لب جو ازدحام بود

امید بوسه ات چه نمک داشت ای کلیم
زان لب که منفعل زجواب سلام بود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.