۳۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۶

کی تمنای تو از خاطر ناشاد رود
داغ عشق تو گلی نیست که بر باد رود

نرود حسرت آن چاه زنخدان از دل
تشنه راآب محالستکه از یاد رود

گر بشستن برود نقش الف از شانه
فکر بالای تو هم از دل ناشاد رود

نتوان از سر او برد هوای شیرین
لشکر خسرو اگر بر سر فرهاد رود

در ره عشق جهانسوز چه شاه و چه گدا
حکم سیلاب بویرانه و آباد رود

می کشد هر چه بدریا رسد از چشم ترم
ناز شاگرد خردمند باستاد رود

اگر آئینه نیابد ز قبولت نظری
زلف جوهر همه از چهره فولاد رود

اشک سودی نکند عاشق دلباخته را
چکند دانه چو دام از کف صیاد رود

کاش چون شمع شود سر همه اعضای کلیم
تا سراسر بره عشق تو بر باد رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.