هوش مصنوعی: این شعر از حسرت و اندوه ناشی از جدایی و نبود معشوق سخن می‌گوید. شاعر از تاریکی زندگی بدون یار، گریه‌های بی‌پایان و ناامیدی از آینده می‌نویسد. همچنین، به مفاهیمی مانند خیانت، امیدهای بربادرفته و انتظار برای روشنایی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی مانند اندوه، ناامیدی و خیانت است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، درک برخی از استعاره‌های پیچیده نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۸۱

بیا که بی تو سیاهی ز چشم روشن شد
ز گریه دیده ی ما همچو چشم روزن شد

جدا ز لعل لبت جام ماتمی دارد
زدم چو بر لبش انگشت گرم شیون شد

برای سوختن آماده ام چنانکه کسی
اگر بر آتش من آب ریخت روغن شد

قفس به دیده ی مرغ اسیر تاریکست
چه شد که بام و در او تمام روزن شد

زچاک پیرهن آن بهینه را ببین ای بخت
سری ز خواب برآور که صبح روشن شد

زبس که بر سر هم ریختیم و سبز نشد
بزیر خاکم تخم امید خرمن شد

خیانت است اگر در ره بهشت نهی
کلیم پای تو هر وقت وقف دامن شد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.