هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از دردها و رنجهای عشق، نابرابریهای اجتماعی و ناملایمات زندگی سخن میگوید. شاعر از روزگار ناسازگار، بیعدالتی و بیمهری زمانه شکایت دارد و به شرایطی اشاره میکند که در آن هنر و ارزشهای انسانی نادیده گرفته شدهاند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و انتقادی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد.
غزل شمارهٔ ۳۸۳
خوش آن زمان که عتاب بهانه ساز نبود
زبان تیغ جفا اینقدر دراز نبود
به روی طوفان روزی که دیده وا کردم
به روی دریا چشم حباب باز نبود
بلند و پست جهان با هم است پس زچه رو
نشیب بخت مرا طالع از فراز نبود
نشسته ایم به خاک سیه ز طبع بلند
سزای آنکه طبیعت زمانه ساز نبود
گهر خزف بود آنجا که گوهری نبود
هنر غریب شد آنجا که امتیاز نبود
مگیر سهل اگر درد عشق یک روز است
کدام روز تب شمع جان گداز نبود
دمی که تخته ی مشق جراحتش بودم
هنوز آن مژه ی شوخ تیغ باز نبود
شکایتی که دل از زلف تابدار تو داشت
کم از شکایت شمع از شب دراز نبود
کلیم نسبت شمع ار به شعله چسبان شد
به تنگ درزی ربط نیاز و ناز نبود
زبان تیغ جفا اینقدر دراز نبود
به روی طوفان روزی که دیده وا کردم
به روی دریا چشم حباب باز نبود
بلند و پست جهان با هم است پس زچه رو
نشیب بخت مرا طالع از فراز نبود
نشسته ایم به خاک سیه ز طبع بلند
سزای آنکه طبیعت زمانه ساز نبود
گهر خزف بود آنجا که گوهری نبود
هنر غریب شد آنجا که امتیاز نبود
مگیر سهل اگر درد عشق یک روز است
کدام روز تب شمع جان گداز نبود
دمی که تخته ی مشق جراحتش بودم
هنوز آن مژه ی شوخ تیغ باز نبود
شکایتی که دل از زلف تابدار تو داشت
کم از شکایت شمع از شب دراز نبود
کلیم نسبت شمع ار به شعله چسبان شد
به تنگ درزی ربط نیاز و ناز نبود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.