هوش مصنوعی: این متن شعری است که از رنج‌ها، انتظارها و ناامیدی‌های شاعر سخن می‌گوید. او از بی‌وطن بودن، بی‌اعتباری، و رنج‌های عاطفی خود می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که از جزئیات دردهایش نپرسند. شاعر خود را بی‌ریشه و مانند گردبادی بی‌قرار توصیف می‌کند و از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌راند.
رده سنی: 18+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاطفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وطنی و رنج‌های وجودی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۱

دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس

آنچه می افتد بدام ما بغیر از رخنه نیست
طالع رم کرده بنگر از شکار ما مپرس

دین و دنیا باز و عالم سوز و سامان دشمنیم
زهره را می بازی از خصل قمار ما مپرس

خوارتر از شیشه خالی ببزم باده ایم
عزتی گر بود رفت از اعتبار ما مپرس

ما نمی گوئیم کز هر کس چها برداشتیم
بردباریها ببین اما ز بار ما مپرس

ما نه از رستای عقلیم و نه از شهر جنون
بیوطن چون گردبادیم از دیار ما مپرس

می دهد طغیان اشک ما خبر از شور عشق
گل بدامن بنگر و از خار خار ما مپرس

با وجود خاک پایش توتیا دیدن نداشت
از عرق ریزی چشم شرمسار ما مپرس

با گلشن گر زینت رنگست از بو مفلس است
ای کلیم از برگ و سامان بهار ما مپرس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.