هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید. او از زیبایی‌های معشوق، از جمله چشم‌ها، مژگان، و زلف‌های او یاد می‌کند و تأثیر عمیق این عشق را بر زندگی خود توصیف می‌نماید. شاعر همچنین از رنج‌ها و سختی‌های عشق سخن می‌گوید، اما در نهایت عشق را ارزشمند و جذاب می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است نیاز به درک ادبی بالاتری داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۴۰۴

که دل بر جا تواند داشت پیش چشم شهلایش
کشد ز آئینه بیرون عکس را مژگان گیرایش

ره عشق ار بسر آید ندارد راه بیرون شد
بساحل گر رسد کشتی همان دریا بود جایش

بقتلم غمزه خونریز را همدست مژگان کن
چه سود از تیغ تنها گر نباشد کارفرمایش

همه رنگینی اشکم، همه رعنائی آهم
زعکس آن گل رودان و یاد نخل بالایش

کند قمری خیال سرو و بر خاک آشیان بندد
بهر جا سایه افتد بر زمین از قد رعنایش

سیه روزی باین خوش طالعی هرگز نمی باشد
بکام دل چه خوش پیچیده زلفش بر سراپایش

کلیم اندر ره عشقش بغارت داد سرمایه
نماند هیچ با او غیرخاری چند در پایش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.