هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، از درد عشق و فراق می‌گوید و از نگاه شاعر به معشوق و دردهای دلش پرده برمی‌دارد. شاعر از زلف معشوق، مژگانش، و حال و هوای عاشقانه‌اش سخن می‌گوید و گاه این عشق را با مفاهیم عرفانی مانند دعا و شفا پیوند می‌زند. همچنین، احساس ناامیدی و تنهایی در برخی ابیات موج می‌زند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به درد و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۴۰۵

نهد مرهم بزخم شانه جعد زلف غمخوارش
برد زنگ از دل آئینه آب و رنگ رخسارش

از آن مژگان او دست دعا بر آسمان دارد
که دائم از خدا خواهد شفای چشم بیمارش

اگر بلبل هزاران نغمه های دلگشا آرد
نخواهد گل شکفتن تا نبیند طرف دستارش

بسی می نالم و یاری ز بخت خود نمی بینم
چو بیماریکه در خوابگران باشد پرستارش

نه از باد صبا دارد سر زلفش پریشانی
زحرص دلبری با هم نمی سازند هر تارش

مژه خنجر گذارست و نگه مرهم خروش ایدل
ببین چشمش باین هستی چه هشیارست در کارش

مهیای خرابی آنچنان ویرانه ای دارم
که سایه می گریزد همچو برق از زیر دیوارش

بهارست و بحسرت می کنم دل از گلستانی
که نتوان رشته جانرا برید از سوزن خارش

کلیم از ضعف منت از مسیحا برنمی دارد
بکنج بیکسی بهتر که بگذاریم بیمارش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.